خلیل شیخلومتولد( 1344 ) اولین دفتر شعرش را در سال 1377 منتشر کرده در 2000 نسخه توسط انتشارات فرهنگی – هنری نارنج، با عنوان " بی حضور تو" . در این کتاب او تجربه های تازه ای را در جهان شعر تمرین کرده است. در این گام اول گاه به شعر نزدیک و گاهی از آن دور می شود. او در تلاش است برای خود راهی پیدا کند. خود را به هر دری می زند تا فردیت خویش را در عالم شعر به ثبت برساند.
در شعر او عنصر خیال نقش اساسی بازی می کند. شعر او همانقدر که از عاطفه تهی است به همان میزان از خیال سرشار است. همه چیز از تخیل می روید، حتی پسر موبوری مثل خود شاعر، و دختر سیاه چشمی که نقش معشوق را دارد؛ گر چه ممکن است وجود خارجی نداشته باشد. شعر خلیل برای خود جهانی است مستقل از جهان عین. از نظر او لازمه شعر و هنر بازآفرینی واقعیت نیست. خلق جهانی تازه است که فقط در عالم هنر حضور دارد وتنها اهالی هنر از آن کامیابند:
گفته باشم ؛( می توانی بیش از ناز کنی. ص3)
درون مایه برای خلیل چندان مهم نیست. از نظر او شاعر نه مبارز سیاسی است ونه فیلسوف و اندیشه پرداز. شاعر فقط شاعر است و در خدمت زبان. شاعر باید جادوی زبان را بشناسد و بداند که با زبان چگونه رفتار کند که سخنش رنگ شعر بگیرد. فرقی نمی کند در باره چه موضوعی شعر می گوید. مسایل اجتماعی و سیاسی باشد، یک مقوله فلسفی و هستی شناسانه باشد و یا به تغزل بپردازد. آنچه مهم است نحوه بیان اوست نه چیزی که می گوید. به اصطلاح معروف چگونه گفتن مهمتر از چه گفتن است. یعنی فرم نسبت به درونمایه در اولویت است. تغزل در شعر او جایگاه خاصی دارد. به این نمونه دقت کنید تا با زبان تغزل او آشنا شوید:
نویسنده: یه شاعر جناب محمدی سلام
روزتون خوش .
نمیدونم سطح ارتباط شما با جناب ض - روشن تا چه حده اما این نوشته شونو درباره ی شعر شاه حسین اده امروز خوندم
( یک خواهش از شاعر محترم به شرط آنکه دیگران نخوانند-....
کاش یکی بهشون بگه
1- خواهش خصوصی رو وقتی توقع دارید دیگران نخوننش نیتونید ایمیل بزنید یا تو وبلاگ خود شاعر بنویسید
2 با این تاکیدی که روی جمله ی امیدوارم دیگران نخوانند ----اتفاقا دیگران رو برای خوندن ترغیب میکنه
3 نگران شعر رویا شاه حسین زاده نباشن
چون شعر ایشون نیازی به این دلواپسی های مادرانه نداره
4 برخلاف ایشون که سعی دارن شعر شاه حسین زاده رو به شهرشون بچسبونن - اصلا چنین احساسی ندارم
قطعا شاه حسین زاده مال ارومیه نیست و نخواهد بود چون برای شاعر شدن و شاعر موندن دست این شهر رو نگرفته و نخواهد گرفت چون اینجا آدمها بجای گرفتن دستت پاتو می کشن تا بیفتی
5 بنده متاسفانه روحیه ی منتقدی تو این شهر ندیدیم که توی چشماش خیره بشیم و نقدی در حد شعر بشنوم . تو این شهر اگه از شعر کسی خوب بگی میگن یا شیفته ی شعرشی یا شیفته ی خودش
7
امیدوارم روزی ادبیالت این شهر اونقدر قد بکشه که خاله زنک بازی ها و حرفای لب حوضی و نقدای قهوه خانه ای و نگرانی های موذیانه ریشه کن بشن
8------------------
جناب ارشد ! اینا رو یه جوری به ایشون بگین .
برای خیلی چیزا تو این سرزمین متاسف بودم
اینم روش
نویسنده: ض. روشن
خدمت خواهر ارجمند ( یه شاعر محترم)
با سلام خدمت شما
اگر اجازه بدهید دست از سر بانو شاه حسین زاده برداریم و با هم مستقیم همکلام شویم
( اگر چه این آفت پشت مونیتور رایانه پنهان شدن و فحش های چارواداری دادن و سپس از
ترس به عهده گرفتن مسئولیت حرف ها ،خود را با نام مستعار یه شاعر( و چه فروتن و
متواضع که در جهانی که بزرگترین شاعران از بر دوش گرفتن عنوان شاعری ابا دارند
ایشان با فروتنی خود را شاعر می دانند) نامیدید. اصلا بگذارید صحبت از نقد نکنیم
چون در فضائی که شما به تحلیلی علمی از یک شعر دست می زنید و پس از بر شمردن چندین
و چند نقطه قوت یک شاعر با هزار ترفند مستقیم و غیر مستقیم جهت فهماندن یک تذکر
قصد دارید جلوی لغزشی احتمالی را بگیرید اما غافل از اینکه آن شاعر، چندین و چند
دوست، همکار و یا حتی چند ایاغ دارد که تاب نقد ندارند و نوچه وار به فحاشی دست می
یازند و مدل چاله میدانی شمشیر از رو می بندند و چنان از طرف شاعر محترم حرف می
زنند که انسان گمان می کند با خود شاعر طرف صحبت است دیگر چه کسی جرات نقد شعر
دارد ؟و صد البته این همان فضائی است که همان پشت مونیتور نشینها می پسندند و دوست
دارند شکل دست پنجم و کاریکاتور گونه ای از شعرهای دهه چهل شاملو را اگر بر
گرده ی ما تحمیل کردند جز به به و چهچه گفته نشود چرا که ممکن است شیشه ی نازک
تنهائی خود خواسته شان ترک بردارد و مزاج مبارک بلغمی شود .اما یادآوری چند نکته:
1- در آن نقد بارها از خانم شاه حسین
زاده تمجید شده و ایشان چند گام از دیگر شاعران زن این شهر برتر دانسته شده است (
اگر باور ندارید دوباره بخوانید)
2- بنده قصد آن نداشتم که شعر ایشان را
منتسب به ارومیه کنم و اصولا اعتراضم بر این بود که چرا نباید از دردهای این دیار
هم سخن گفت؟
جمعه 19 خرداد ماه سال 1391 ساعت 4:23 PM
نویسنده : ض. روشن
قصد جسارت به محضر ایشان را ندارم
اما روی سخنم با شاعرک مآبانی است که خون و گوشت و پوستشان از آب و خاک این دیار
پر رنج پرورش یافته اما در هر فرصتی با اخ و تف از این شهر یاد می کنند و بزرگترین
آرزویشان این است که جوجه شاعران هم مسلکشان در پایتخت نیم نگاهی هم به آنها
بیندازدن و تف مبارکشان بر صورت شهرستانی اینان بنشیند غافل از اینکه اگر کمترین
حرمتی هم دارند از برکت مردان و زنان این دیار است و آنان ٬ آنان هستند ( متوجه هستید چه عرض می کنم؟)و صد البته کسی نیست به
امثال شما بزرگواران بگوید اگر این شهر اینقدر اخ و تف است چرا مدام حاجتتان را در
امامزاده های آن جستجو می کنید ؟ و مدام برای خواندن شعری هر چند آنچنانی در انجمن
های این شهر تشریف دارید و چرا به کعبه آمالتان نمی روید تا ما با فلاکت اورموی
خود بسوزیم و بسازیم؟
سخن به درازا نکشد لطفا همچنانکه ما در جلسات ادبی بی پروا و با نام از عقایدمان
سخن می گوییم برای یکبار هم که شده از پشت مونیتورهایتان بیرون بیایید و با نام و
عنوان از سخنتان دفاع کنید وکاری نکنید این بار با آدرس و نشانی بخشی از کپی کاری
هایتان را برملا کنیم همان کپی هائی که با نام شعر و با هزار منت برای ما شهرستانی
های مظلوم می خوانید و می چاپید
و کلام آخر اینکه الا تهرانیا انصاف می کن نقد من خاله زنک بازی و ... بود یا دفاع
چشم بسته شما به همراه چادر به کمر بستن و از خواهر دفاع کردن که مگر آبجیت مرده
که بگذارم به تو حمله ای بکنند و نازکتر از گل به شعرتان بگویند
جمعه 19 خرداد ماه سال 1391 ساعت 4:43 PM