اورمو شاعیرلری (شاعران اورمیه)

وبلاگ گروهی جمعی از شاعران اورمیه

اورمو شاعیرلری (شاعران اورمیه)

وبلاگ گروهی جمعی از شاعران اورمیه

خداحافظی با خلیل شیخلو

 باخبر شدیم خلیل شیخلو بار و بندیلش را بسته و در حال کوچ است. تو می روی که بماند، که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند. هر کجا رفت خدایا بسلامت دارش. امید که شهر و دیارش را فراموش نکند. پشت سرش آب می پاشیم که هر چه زودتر بسلامت برگردد. در بدرود با او این آخرین سروده اش را با هم بخوانیم و لذت حضور او را دریابیم:

 

برای نجات وطنم با عجله بزرگ شدم

به خاطر همین

خیلی از چیزهایم جا مانده اند:

چوبی به اسم اسب که دوستانم را برترکش می نشاندم

وتیر کمانی که با آن رابین هود بودم

باری

برای نجات وطنم

هنوز مایوس نشده ام

فقط این چوب به اسم عصا

اسب می شد روزی اگر...اگر...

 

    این شعر حس دیگری را در من برانگیخت. حسی که شاید به خود شاعر دست نداده باشد. حس نوستالژی و انتظار از عصا که همیشه معجزه کرده است. یک انسان پیر که تکیه گاهی جز عصایش ندارد طبیعی است که چنین انتظاری از این چوب داشته باشد. بقدری به دلم نشست که ذوق مرا تحریک کرد آن را به زبان ترکی بازنویسی کنم، به آن چاشنی تغزل اضافه کردم. خوشبختانه خود خلیل آن را پسندید:


سنه قووشاماق ایچون

چوخ تئز بوی آتدیم

اوشاغی ایکن

آغاج منیب آت گزدیرمه دیم دویونجا

سنه قووشامادیم

ایندی سه

الیمده کی بوعصا

کیشنه سیدی بیردن

سنه قووشامادیم

ایتگین گونلریمه

قووشسیدیم کئشکه


مسعود هارای:


سنه قووشاماق اوچون

چوخ تئز بوی آتدیم

اوشاق ایکن

آغاج منیب آت گزدیرمه دیم دویونجا

سنه قووشامادیم

ایندی سه

الیمده کی بو چلیک

کیشنه سه یدی بیردن

سنه قووشامادیم

ایتگین گونلریمه

قووشسایدیم کئشکه

بیر نئچه یازی یالنیشلیغینی خاطیرلاتدیم قارداش. بیرده خلیلین بورادان گوچوب هارا گئتمه یینی بیلسه یدم کئشکه. یولو آچیق، داواملی اولسون آرزیلاییرام.یئرینی کیمسه دولدورمویاجاقدیر اورمودا خلیلین.


علی شجاع:

سلام آقای محمدی 
بابا او قه در کی گونده بیر یول وئبلاگا باخدیق تزه بیر 
مطلب گؤرمه دیک یورولدوک هوسیمیز قاچدی یا یئنی بیر 
زاد قویون یادا وئبلاگین تعطیل اولماقین اعلام ائدین 
داحی گؤزوموز یولدا قالماسین
تانری آمانیندا




نویسنده : سلبی ناز



سلام 
قبل از این که وارد مقوله ی اصلی شعر شوم باید چیزی را حتما"محضر دوستان مخاطب و خوانندگان عزیز این سامانه برسانم که نقد در حیطه ی شعر و ادب می تواند در این سامانه مورد ارزیابی قرار بگیرد ، نه شخصیت آدم ها که حتی همدیگر را نمی شناسند مگر براساس شعر و نوشته های هم . با این اوصاف شعر و داستان و مقاله های علمی - ادبی می تواند یک شخصیت پویا و مانا باشد . این شخصیت ها چنان زنجیره ی ای هویت آدم ها را حلقه حلقه درهم فرو برده که گویی سالها با آنها زندگی کرده و مرده ایم . عزیزانی که به جای شعر بر شخصیت شاعران نقد وارد کرده اند ، از اصول نقد دور مانده اند . درست مصداق کسی که نور را می بیند و آشکارا در صدد انکار نور می باشند . نقدهای ارشد محمدی را طی چند روز گذشته خوانده و لذت بردم . اما دربعضی از جاها به توضیح ، منبع و همچنین مصداق نیاز دارد. این دیگر به گفتن نیازی نداشت و ایشان حتما" به این نظر معترف بوده و هستند . در بعضی از جاها هم فرار از نقد به خوبی آشکار می باشد. حالا بماند . اما روی هم رفته به وجود ایشان افتخار می کنم که در منطقه ی آذربایجان غربی که این نیاز احساس می شد را از اهم این مقوله قرارداده و با بی توجهی به نقدهای تیز و گزنده ی این وآن همچنان یکه تازی کرده و پیش می روند. 
دررابطه با نقد کلی اشعار «حمید واحدی » باید اذعان کرد که شعر های ایشان از ظرفیت بالای تفکر برخوردار است و این حس از یک خاستگاه ایدئولوژیکی که بیشتر روایت گرآرمانهای انقلابی شاعر است و بیانگر فضای سیاسی – اجتماعی پس از انقلاب در جامعه ی کنونی می باشد . عنصرهای زبان ، ایماژهای شاعرانه ، ترکیبات استعاری در ساحت شعری شاعر به شکل عجیبی پر توافشانی می کند. سوای وزن و قافیه های تکراری اش ، شعر از محتوی و مضامینی عمیقی حرف می زند که کمتر تکرار بوده و بیشتر بر مدار اندیشه و هدف می چرخد . در حقیقت می شود گفت ؛ شعر ایشان چه در زبان ترکی و چه در زبان فارسی مهر فروتنی برحقانیت وجودی شعر شاعر می زند. هرچند حاشیه ها زیاد است اما این چیزی از صلابت شعری شاعر کم نکرده و از شخصیت متواضع ایشان نمی کاهد . به نظر بنده شعر شاعران آذربایجان غربی ازآبشخور تفکرات عمیقی برخوردار است که در هیچ منطقه ای از ایران این تفکرات این گونه صادقانه متبادر نگشته و خالصانه نگران وضعیت شعری دهه هشتاد به بعد نگشته است. به هرحال اگر فلسفه را بنا بر تعریف برتراند راسل"دانش پرسش ها "بدانیم ؛ باید شعرحمید واحدی را هم کاشف چیستی ها و ماهیت های موجود درجهان هستی وکاشف یک نگرش هنری – ادبی در ضمیر ادبیات به حساب بیاوریم . پرسشگری هایی در عرصه مسائل انسان و مناسبات انسان معاصر با جهان و حقیقت دارد ، بی شک قابل تامل و تعمق می باشد . پرسش های او نیز چونان پرسشگری های دیگر اذهان فلسفی جهان اندیشه و تفکر به پاسخ هایی قطعی دست نیافته و دنبال چاره جویی در مسائل سیاه جامعه ، حتی به مقوله ی عشق و زندگی با ترس و تردید نگریسته که در جایگاه خود قابل نقد می باشد . 
انشاءالله در یک وقت خاص به نقد اشعار حمید واحدی به شکل گسترده تری خواهم پرداخت . به هرحال لازم بود که این حرفها گفته و این نکات نوشته شود . ما به استانی نیاز داریم که جامعه ی ادبی اش رشد کرده و پابه پای جوامع دیگر حرفی برای گفتن در فضای سپید ادبیات داشته باشد . 
درابطه با شخصیت خانم «رویا شاه حسین زاده » نیز باید عرض کنم که به صورت تصادفی وارد کامنت ایشان در این سامانه شده و از این تصادف بسیار خرسند و مشعوف گشتم . شناخت بنده از ایشان به سال هفتادونه بر می گردد . به گمانم که این شناخت زمان کمی نباشد . هرچند فاصله ها نمی تواند ارادت قلبی مرا نسبت به ایشان کم نماید ، ولی قابل ذکر است که خانم شاه حسین زاده از شخصیت های متواضع ، نجیب ، ادیب وبسیار دلسوز جامعه ی ادبی چه از حیث اجتماعی و چه از حیث انسانی می باشند . به هرحال اگر نقدهای دور از انسانی بر ایشان وارد شده و می شود ، به گمانم باید به یک جای قضییه شک برد که چرا این گونه باید باشد ؟! جایگاه شاعر فروتنی چون خانم شاه حسین زاده در عرصه ی ادبیات بسیار ارزنده و قابل مباهات جامعه ی ادبی ما می باشد . کسانی که در این کامنت ها از ایشان خرده گرفته و با شخصیت نجیب ایشان هم مشکلی داشته باید عرض بکنم، که رویا شاه حسین زاده این گونه است نه رنگ عوض می کند و نه به رنگ در می آید. آفتاب پرست هم که نیست عقاید ، شخصیت ، هدف ، تفکر و ارزش های ناب روحی خود را استتار نماید . همانگونه که از اشعارش پیداست او زلال ، شفاف ، خواستار جویی آرام به دور از هرگونه کشاکش وچالش های ذهنی است . شخصیت باوقار ایشان بر بنده ی حقیر که روزی استاد من بوده اند مکشوف بوده و از همین جا ادای احترام می نمایم . هرچند زمان گذشته و به شکل تصادفی مرا با ایشان روبرو کرده است ، باید بگویم ؛ حضورت ، شعر هایت و خودت وتمام کسانی که به تو نزدیک هستند را دوست دارم ومی خواهم بگویم چقدر دوست داشتنی شده ای در مجموعه شعرهایت! 

در رابطه با اشعار رویا شاه حسین زاده نیز باید اضافه کنم که نقدهای انگشت شماری بر مجموعه شعرهای ایشان وارده گشته؛. نقدهای آقای نوری ، خانم کردبچه ، آقای محمدی و ... که می تواند یک چراغ راهنمایی باشد که گاه چراغ قرمز می دهد و گاهی به سکوت وادارمی نماید و گاهی هم خواسته یا ناخواسته به شاهراهی قطعی دست نمی یازد . 
نقدهای عزیزان فوق را خواندم . تشابهات ، اندیشه ها و گاه برداشتها به هم نزدیک بوده و این نمی تواند نقدی سازنده در عرصه ی پیشرفت شاعر ارجمند باشد . چقدر خوب می شد که نقدها از طیف خاصی از شعر سرچشمه می گرفت .« مرگ » تنها چاشنی اشعار خانم شاه حسین زاده نیست که اگر با دقت به اشعار ایشان بنگریم متوجه خواهیم شد که با زیر وبمی که درزبان اشعار وی مشهود است در حقیقت طریقه ی بیان این زیر وبم هاست که شعر شاعر را خواندنی واو را صاحب اسلوب خاص می کند. اسلوب شاملویی اشعار شاه حسین زاده به اینجا ختم نمی شود که چرا فقط مرگ را سروده اند . ایشان با زیرکی تمام وبا توجه به موقعیت های خاص زندگی زبان گویای کثیری از مردم شده اند که با درد ،دست و پنجه نرم کرده و آنها را پشت سر نهاده اند . به راستی که خانم شاه حسین زاده در هر سه مجموعه با آگاهی براین که شعر فقط اوزان و قافیه و عروض نیست به جنگ با نگفته ها آمده اند . نگفته هایی که یک روز پای اورا به سمت ترازوی توازن شعر خواهد کشاند . 
در این حالات، چیزی که اسم صاحب اثر را ماندگار می کند نحوه ی نگرش او به چه جور زندگی کردن است نه تاریکی موجود که گاه خواننده از آن برداشت می کند و گاه نقاد بازیچه ی آن می شود. این حرفها برای اثبات نحوه چگونه شعر گفتن خانم شاه حسین زاده کافی ست که توانسته به زیبایی آرایه های ادبی را به خدمت شعر خود در آورده و از آن عنانی ساخته تا در میدان وسیع ادبیات ، مسابقه دو بدهد؛ نه این گونه نیست بلکه او آرام ، متین و بسیار شمرده و حساب شده در اشعارخود قدم بر می دارد . این گونه هم نیست مثل اشعار زنان معاصر به یک باره زندگی شعری خود را تکانده و به یک زندگی دیگر روی بیاورد . کم نیستند از این دست اشعار که متاسفانه برای خودشان یا « شخص » شعر خود ارزشی نگذاشته و همچنان پیش می تازند . 
به قول «بیفن» در سخن مشهور خود «اسلوب یعنی خود شخص » . و این کافیست که ما شاعر را دارای اسلوب خاصی از شعر بدانیم که توانسته خود را تعریف نماید . ما دراشعار زنان معاصر از این گونه تعاریف کم داریم . خانم شاه حسین زاده با کمترین گزیده های شعری اش توانسته حالات خود را ، زندگی خودرا ، وهمچنین جامعه ای که گاه اورا به بن بست می کشاند ، با اسلوب خاصی تعریف نماید. به نظر من شعر خانم شاه حسین زاده را باید از این دیدگاهها مورد نقد قرار بدهیم تا شاهد ریزش و رویش های اشعار شاعر گرامی باشیم ؛ 
1- خوانش دوقطبی مرگ وزندگی در اشعار رویا شاه حسین زاده . 
2- زیباشناختی در اشعار رویا شاه حسین زاده 
3- اسلوب زبان در آثار رویا شاه حسین زاده . 
4- معانی وبیان در آثار رویا شاه حسین زاده . 
5- تحلیل وبررسی اشعار رویا شاه حسین زاده براساس رویکرد چهارگانه ی دکتر شفیعی کدکنی و... 
به طور حتم اگر بنده بخواهم پایان نامه ی دکتری بنویسم حتما" آثار نامبرده را عنوان پایان نامه ی خود قرارمی دادم. به هرحال اشعار رویا شاه حسین زاده حرف برای گفتن دارد. وگرنه درهرفرصتی به نقد شعر ایشان آن هم به شکل سازنده ای خواهم پرداخت. درپایان شمارا مهمان یکی از شعر هایم می کنم . 

جنگ ، 
وثیقه ای بیش نبود 
که در گوشه ای زندگی می کرد 
گاهی این سایه روشن ها 
به چند سرنخ سیگار هم 
بند می شوند 
جنگ ، 
چه فکر کودکانه ای است 
که حتی ، 
با قهوه وشکر واتانول هم 
حل می شود.

: سلبی ناز رستمی
http://-
5.234.98.89 ایران
ارزیابی: + 0 - 0
شنبه 16 شهریور 1392 @ 15:33